گزیده شعر کودک
دنیای شعر و هنر پارسی
تا شقایق هست زندگی باید کرد...

 

در این بخش برگزیده ای از  شعر کودک را بخوانید. این سروده ها از معروف ترین شاعران شعر کودک انتخاب شده است اگرچه شاید بهترین سروده آنها نباشد:

 

2پر 2پر 4پر

10 تا پرستو با هم
یكباره پر كشیدند
در آسمان آبی
پر پر پر پریدند
با پر زدن رسیدند
به یك درخت گردو
یك یكی نشستند
به روی شاخه او
اتل متل توتوله
ده تا پرستو داریم
دانه به دانه حالا
آنها را می شماریم
یك كه خسته تر بود
از روی شاخه افتاد
خدا كند نیفتد
به دست مرد صیاد
اتل متل توتوله
9 تا پرستو مانده
هر شاخه ای، یكی را
به روی خود نشاندهیكی از آن میانه
گرسنه بود و پر زد
برای دانه خوردن
به دشت و لانه سرزد
اتل متل توتوله
نه 10 تا و نه 9 تا
8 تا پرستو مانده
روی درخت زیباپرستوی قشنگی
كه تشنه بود و بی تاب
پرید به سوی چشمه
برای خوردن آب
اتل متل توتوله
نه تشنه و نه خسته
7 تا پرستو حالا
روی درخت نشستهپرستویی هم آرام
چیزی نگفت ودر رفت
به جای دور دوری
پرید و بی خبر رفت
اتل متل توتوله
پرستو آی پرستو
6 تا پرستو مانده
سر درخت گردواتل متل توتوله
شعر و شكوفه و قند
5 تا پرستو مانده
5 تا پرستو رفتند
یکی که بازیگوش بود
کرمی از آن بالا دید
برای خوردن آن
پر زد و پر پر ، پریدیكی نماند و برگشت
دلش به تاپ تاپ افتاد
باید به جوجه هایش
دوباره دانه می داد
4 تا پرستو مانده
بقیه پر كشیدند
اتل متل توتوله
پرستوها پریدنداز آن چهار پرستو
یكی،برای بازی
پریده و پر زد و رفت
به دشت سبز و بازی
اتل متل توتوله
از آن همه پرستو
فقط 3 تا نشسته
روی درخت گردویكی از آن 3 تا هم
پرید و رفت به باغی
نشست ودرد دل كرد
با جوجه كلاغی
اتل متل توتوله
دویدم و دویدم
به روی تك درختی
2 تا پرستو دیدیماز آن 2 تا،یك یهم
نه جیك زد ونه فریاد
به دنبال بقیه
به فكر رفتن افتاد
اتل متل توتوله
نه 6 تا و نه 8 تا
نشسته 1 پرستو
بدون دوست وتنها
نشسته بود پرستو
بدون یار و تنها
كه دید دوباره برگشت
پرستویی به آنجا
كنار هم نشستند
2 تا پرستو با هم
سلام و حال و احوال
نه غصه بود نه غم
اتل متل 10 و 9
توتوله 8 و 7 تا
به 6 و 5 رسیدند
پرستوهای زیبا
ولی كلاغ،كلاغ پر
دوباره پر كشیدند
4 و 3و 2و 1
پرستوها پریدندصدایی آمد انگار!؟
صدای پرپر آمد
2 تا بودند و دیدند
كه یار دیگر آمد
سلام به روی ماهت
كجا بودی؟ بفرما!
3 تا شدیم. چه بهتر!
من و تو می شود"ما"
2 تای دیگر آمد
2 و 3 می شود چند؟
3 و 2 می شود 5
ترانه بود و لبخند
2 پر، 2پر ، 4 پر
3 تا پرستو برگشت
3 تا و 5 تا شد چند؟
6 و 2 می شود 8
پرستوهای زیبا
دوباره پركشیدند
كنار هم پریدند
به ابرها رسیدند
2 تا پرستو برگشت
دوباره 10 پرستو
دوباره 10 پرنده
و یك درخت گردو

شاعر : مصطفی رحماندوست

__________________

 

مادر بزرگ

مادربزرگ
وقتی اومد
خسته بود

چار قدش و
دور سرش
بسته بود

صدای كفشش كه اومد
دویدم

دور گُلای دامنش
پریدم

بوسه زدم روی لُپاش
تموم شدن خستگی هاش


شاعر : افسانه شعبان نژاد

__________________

ماه و ستاره


شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یك ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته

ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه

یك كمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینكه تنهاست


شاعر : علی اصغر نصرتی

__________________

 

كفش

نی نی كوچولو
كفشای سوت سوتی داره

یه توپ ماهوتی داره
بازی فوتبال می كنه،
شوت می زنه

كفشاش براش سوت می زنه


شاعر : مهری ماهوتی

__________________

سیب خوشمزه


هاهاها هوهوهو
باد آمد بادآمد
درباغ سیب ما
شادآمد شادآمد

این شاخه آن شاخه
لرزید از دست باد
یك سیب خوش مزه
درجوی آب افتاد

آب آن را شُرشُرشُر
باخود تا صحرا برد
یك گاو خال خالی
آن را بو كرد و خورد


شاعر : محمود پور وهّاب

 


سبز

من رنگ سبزم
برگ درختم
گاهی لباسم
بر بند رختم

من سبز هستم
رنگ بهارم
هم پیش گلها
هم پیش خارم

من رنگ گوجه
رنگ خیارم
من رنگ برگم
رنگ بهارم.


شاعر : جعفر ابراهیمی(شاهد)


سؤال

دویدم ودویدم
به یك سؤال رسیدم

كیه كه توی دنیا
ماهی می ده به دریا؟
برف و تگرگ می سازه
درخت و برگ می سازه؟

به بلبلا آواز می ده
به موش دم دراز می ده

به آدمها خواب می ده
آفتاب و مهتاب می ده

جواب تو آسونه
خدای مهربونه
هر بچه ای می دونه

شاعر : ناصر كشاورز

__________________

زنگوله پا

زنگوله پا،كنار جو راه می ره
زیر درختهای هلو راه می ره

جست می زند روی دو پا
می زنه زیر شاخه ها

از رو درخت،چندتا هلو
گیر می كنه به شاخ او

باغ هلو كه ساكته همیشه
پر از صدای حرف و خنده می شه

زنگوله پا،باغ را بهم می زنه
شده درختی كه قدم می زنه

شاعر : افسانه شعبان نژاد

__________________

رفتگر

غنچه صبح كه وا میشه
هی گلها رو بو می كنه
رفتگر از خواب پا می شه
زمین رو جارو می كنه

با چهره خندون و شاد
از برگ خشك و گرد و خاك
از خونه اش بیرون میاد
كوچه هارو می كنه پاك

گلها سلامش می كنند
می كنه جوها رو تمیز
و احترامش می كنند
از آشغال درشت وریز

یك حلزون،تپل،مپل
كاج و چنار و نارون
سر میخوره از روی گل
درخت تو،درخت من

پشت سرش یه برگ لیز
با دست او آب می نوشن
تمیز می شه،خیلی تمیز
یه پیرهن نو می پوشن

می پوشه یك لباس كار
با زحمت رفتگرا
می خنده مانند انار
تمیز می شه دنیای ما


شاعر : اسدا...شعبانی

__________________

حلزون


آی حلزون شاخكی!
كجا می ری یواشكی؟
جلو میری یواش و ریزه،ریزه
پوست تنت چه نرم و خیس و لیزه
خالهای دونه دونه،دونه داری
به روی پشت روی خود یه لونه داری
ساكتی و خجالتی و تنها
بمون توی باغچه خونه ما.

شاعر : مهری ماهوتی

__________________

چوپان

چوپونه كجاست؟
تو صحراست
مواظب گله هاست

گله باید چرا كنه
بع وبع و بع صدا كنه
یونجه و شبدر بخوره
علفهای تر بخوره

چوپون باید زرنگ باشه
قوی و اهل جنگ باشه

جنگ با كی؟ با گرگ ها
صدآفرین ماشالله.

شاعر : شكوه قاسم نیا

__________________

پدربزرگ ، مادربزرگ

پدر بزرگ خوبم
همیشه مهربونه
وقتی كه پیشم باشه
برام كتاب می خونه

مادر بزرگ نازم
خیلی برام عزیزه
هرچی غذا می پزه
خوشمزه و لذیذه

وقتی با اونها باشم
غصه و غم ندارم
دنیا برام قشنگه
هیچ چیزی كم ندارم.

شاعر : جواد محقّق

__________________

شعله های آتش

یك شب مهتابی
دهكده رفته به خواب
باپدر می گشتیم
لب رودی پر آب

سردمان بود و پدر
آتشی روشن كرد
هركس از هر گوشه
تكه چوبی آورد

شعله های آتش
سرخ و نارنجی و زرد
چهره های ما را
نورباران می كرد

ناگهان"احمد" گفت:
بچه ها،آن بالا
شعله ها ساخته اند
شكل طاووسی را

بعد از آن هرشعله
پیش چشمان ما
شكل مخصوصی داشت
زنده بود و زیبا

شعله ای،اسبی بود
شعله ای، یك آهو
شعله ای،شكل عقاب
شعله ای هم یك قو

كم كم آتش خوابید
زیر خاكستر و دود
شاد بر می گشتیم
چه شب خوبی بود .


شاعر : صفورا نیرّی

__________________

زنبور عسل


هنگام سحر
زنبور عسل
گل را از شادی
می كند بغل

با مهربانی
دانه شبنم
بیدار میكند
گلها را كم كم

شیره گل،در
كاسه بلور
صبحانه ای خوب
برای زنبور

با بال زرّین
می پرد هر سو
عسل می سازد
درون كندو

خانه اش دارد
هزاران اتاق
هرگوشه آن
تمیز و براّق

هر صبح روشن
در فصل بهار
می بینی او را
گرم كار و كار

سلام میكند:
ویزوویزوویز
صبح تو بخیر
زنبور عزیز!

شاعر : صفورا نیرّی

__________________

 

برف كله گنجشكی

برف كله گنجشكی
مثل پنبه می بارد
روی شاخه ها انگار
باز ، پنبه می كارد

من نشسته ام تنها
در كنار این نرده
نرده مثل پیراهن
برف را به تن كرده

از حیاط می آید
جیك جیك گنجشكان
روی برف می ریزم
خرده ریزه های نان

می خورند گنجشكان
خرده ریز نانها را
گوش میكنم من هم
جیك جیك آنها را.


شاعر : جعفر ابراهیمی(شاهد)

__________________

مهربان ترین

مهربانتر از مادر
مهربانتر از بابا
مهربانتر از آبی
با تمام ماهیها

مهربانتر از گلها
با دو بال پروانه
مهربانتر از ابری
با گیاه،با دانه

مهربانتر از خورشید
با گل و زمینی تو
تو خدا،خدا هستی
مهربانترینی تو


شاعر : افسانه شعبان نژاد


 

مرد دهقان

صبحها د رگوش باغ
باد،هو هو می كند
برگها را از زمین
خوب جارو میكند

یك كلاغ پر سیاه
می پرد از روی بام
با صدای قار قار
می كند بر من سلام

باز هم از اشك ابر
باغ،خندان می شود
زیر بال مادرش
جوجه ،پنهان می شود

نغمه های یك خروس
باز می آید به گوش
مرد دهقان،بیل را
می گذارد روی دوش

باز،او خوشحال و شاد
می رود تا مزرعه
چون كه دارد در دلش
حرفها با مزرعه


شاعر : سید احمد میرزاده


مشق شب

باز با دست كوچكت، امروز
میروی تا مداد برداری
می نویسی تو؛آب ، بابا، نان
باز انگار، مشق شب داری

شعرهای كتاب را از حفظ
با صدای بلند میخوانی
خوش به حالت كه یاد می گیری
درس امروز را به آسانی

درسهای كتاب می گویند:
ژاله گلدان پر گلی دارد
ژاله هر روز توی گلدانش
آب را قطره قطره می بارد

میروی در حیاط و می كاری
توی گلدان خود ، گل لاله
كاش گلدان كوچكت می شد
مثل گلدان پر گل ژاله


شاعر : رودابه حمزه ای


خیال صورتی

یك لباس صورتی
در خیالم بافتم
نقشه خورشید را
روی آن انداختم

یك كبوتر، آن طرف
با پر و بال سفید
آشیانه كرده بود
بر درخت سبز بید

در كنار آن درخت
چشمه بود و رود و سنگ
آن خیال صورتی
شد لباسی رنگ رنگ


شاعر : رودابه حمزه ای


خانه های پیر

سر به دوش هم نهاده اند
بی صدا،میان شهر ما
خانه های طاق گنبدی
خانه ههای پیر و بی ریا

مثل چند پیرمرد خوب
در كنار هم نشستهاند
پای چند آسمانخراش
ساكت اند و دلشكسته اند

روی دوششان لمیده اند
گربه های خسته،مهربان
پُر ز بق بقوی تازه است
چینه های كاگلی شان

شهر رفته رفته می شود
پر ز آسمانخراشها
می برد ز یاد خود چه زود
كوچه های تنگ و ساده را

خانه های طاق گنبدی
ذره ذره آب می شوند
زیر چنگهای آهنی
یك به یك خراب می شوند.


شاعر : مجید ملا محمدی

__________________

بنفشه و شاپرك

بنفشه ای دیدم
كه توی صحرا بود
چه خوب می خندید
چقدر زیبا بود!

به سوی او رفتم
بنفشه را چیدم
بنفشه غمگین شد
ومن نفهمیدم

به او چنین گفتم:
بنفشه زیبا!
بخند، چون دیگر
تو نیستی تنها

بنفشه خوبم
به من نگاهی كرد
غم دلش را او
به روی لب ،آورد:

چرا جدا كردی
ز خانه ام من را؟
دوباره برگردان
مرا به آن صحرا

مگر نمی دانی
كه شاپرك آنجاست
بدون من الآن
چقدر او تنهاست!

ز حال او من را
تو با خبرگردان
مرا به آن صحرا
دوباره برگردان


شاعر : سید احمد میرزاده


نماز

سپیده زد، سپیده
وقت سحر رسیده
خاموش شده ستاره
صبح اومده دوباره

***
خروس پر طلایی
با پاهای حنایی

قوقولی قوقو میخونه
تو کوچه و تو خونه
اذان میگن دوباره
از مسجد و مناره
***
بابام پامیشه از خواب
میره لب حوض اب
می شوید او دست و رو
با اب میگیره وضو
تمیز و پاکیزه باز
میاد سر جا نماز
***
من هم کنار بابا
نماز می خوانم حالا

__________________

اصول دین

ما مسلمانیم
پیرو قران
مانند گلیم
توی گلستان
***
پنج تا پرنده
توی باغ داریم
بیا انها را
باهم بشماریم
***
این پرنده ها
اصول دینند
همه خوش اواز
همه رنگینند
***
یک پرنده هست
به نام توحید
می شود ان را
در همه جا دید
***
دومی عدل است
سوم نبوت
اما چهارم
باشد امامت
***
پنجم معاد است
روز خوب ما
روز امتحان
در پیش خدا



این صفحه را به اشتراک بگذارید

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ شنبه 21 آبان 1390برچسب:, توسط محمد |